۶ مطلب توسط «miss Negar» ثبت شده است

چه حس خوبی است جانا که در آبی چشمانت گم شوم ...


چقدر خوب است رنگ چشمانت ...میتوانم بدون شمال رفتن بزنم به آب و ساعاتی غرق شوم ...

چه قدر چشم هایت را دوست دارم ...آبی اش مثل دریا آرامش می دهد ...

میتوانم خیره شوم به آنها و از آنها حرف هایت را بخوانم ....

بعد بلند داد بزنم :

"منم دوستت دارم مرد چشم آبی من "

و بگویم :پشیمانم از وقتیکه میگفتم از چشم رنگی ها متنفرم ...


+دیروز یعنی 23 بهمن 95 رسما زنو شوهر اعلام شدیم ...(لحظاتی که باید ثبت شود )



+از جمله اهنگ های مورد علاقه :)



  • نظرات [ ۳ ]
    • miss Negar

    اصلا روایت داریم دختری که آقاشونو به مرز انفجار نرسونه دختر نیست ، پاستیله :)

    اول راجب تیتر بگم بعد برم سراغ شرح خرابکاری هام نوشتم پاستیل تا به کسی بر نخوره (بازم اگه به کسی برخورد شرمنده فقط جنبه طنز داره :)

    قرار بود برای آزمایش بریم که اینجانب به قدری خوش خواب تشریف دارم که لنگ ظهر پاشدم و دیگه دیر شده بود 

    و قرار شد بمونه برای شنبه یعنی دیروز :ا 

    دقیقا جمعه غروب بود که حالم بد شد و راهی بیمارستان شدم ...تا دیروز ساعت 3 هم بستری بودم به علت مشکوک به آپاندیس تا اینکه دکتره اومد معاینه ام کنه و فهمید قبلا آپاندیسمو در آوردن انقدر بهم دارو ی بیهوشی زده بودن خودم نفهمیدم وگرنه بهشون میگفتم .معلوم نیست خانواده عزیزم کجا بودن که به دکتر چیزی نگفتن :/ خب آقامونم که خبر نداشت و خلاصه فهمیدن یه مسمومیت ساده بوده :ا 

    امروز صبح هم قرار بود ناشتا بمونم اما یادم رفت صبحونه خوردم و امروز هم پرید 

    تا همین یک ساعت پیش ارمیا داشت واسم خط و نشون میکشید ...و تهش ختم شد به این آهنگ و آشتی :)



    یه کوچولو قدیمه ولی دوسش داریم :)


    فعلا 

  • نظرات [ ۵ ]
    • miss Negar

    نگارتونم رف قاطی مرغا :ا

    بعد از یه ذره تاخیر آمدم :)به حول قوه الهی امتحانا تموم شد و معدلمم شد 19 و خورده ایی دوست داشتم بیشتر شه خب اما نشد یعنی خر خونی کردم اما نتیجه اش جالب نبود :/ 

    کاش امتحانا تموم نمی شد چون خانواده ی ارمیا رو با همین بهونه پیچونده بودم که در یک حرکت خیلی شیک مامانش اینا دیشب اومدن خونمون و منو گرفتن (الان اصلا نیشم باز نیستاااا :)

    خب حالا واضح تر بگم اینکه دیشب بله برونم بود ://// 

    نمیدونم الان باید خوشحال باشم یه ناراحت یه حس مبهمه احساس میکنم ازدواج کنم نمیتونم مثله قبل شیطنت کنم اخه ارمیا آدم ارومی نیست اما خیلی ام اهل شیطنت و اینا نیست .البته اینم بگم دیشب یه خورده عصبی بود آخه یه بنده خدایی (اصلا هم من نبودم :) رو کت کرمی رنگش ^__^  ابمیوه ریخت :))))) 


    +بدبختانه خودمم خواهر شوهر دار شدم اونم سه تا :/

    فقط جهت اعلام حضور اومدم فعلا :)

  • نظرات [ ۸ ]
    • miss Negar

    همه گویند :«گر تقلب نکنی برگه سفید است !؟»

    امتحانات دانشگاه همچنان ادامه دارد و خانه تبدیل به کتابخانه شده است (الکی مثلا ها !!!!_چراااا خداییش ؟!)

    چند شب قبل از شروع اولین امتحان با برادر جان تریپ خرخوانی برداشته و قوانین زیر را درشت و خوانا تایپ نموده و در کل خانه نصب کرده ایم هر ده قدم یک برگه قانون !!!

    قوانین به شرح زیر می باشد :

    1.روشن کردن مودم ، تلویزیون ،لب تاب ،گوشی و تمام وسایلی که آلودگی صوتی یا عدم تمرکز ایجاد می کند ممنوع میباشد .

    2.دعوت هر گونه مهمان به خانه حتی برای صرف چای مقدور نمی باشد .

    3.آمدن عروس جان (نسیم جانمان ) و نامزد بازی با برادر محترم بزرگتر اکیدا ممنوع !!!(با این خیلی حال کردم :))

    4.از پختن غذا های سنگین و چرب که باعث خواب آلودگی و افزایش فعالیت سیستم گوارشی می شود تا حدالامکان ممنوع .

    5.هر گونه بی نظمی ممنوع 

    و....

    از روزی که این قوانین نصب شده پدر جان تازه فهمیده چقدر عاشق اون گرامافون قدیمی و قراضه پدر بزرگ است :/و خلاصه هر شب دو ساعتی مرغ سحر ناله سر کن گوش می دهد و عذاب الهی عظیمی را شامل حال ما می کند .

    مادر جان یادش افتاده که تولد عروس جانش نزدیک است و می خواهد برایش یک تولد توپ بگیرد :////

    و عروس خانم جانم که هر روز چترش خانه ما پهن می باشد -___-

    و تمام خاندان پدری و مادری هر شب سرازیر می شوند به خانه ما ...

    حالا خودتان قضاوت کنید که اگر یک وقت زدم یک نفر را کشتم حق با من است یا او ؟!!!

    بدبختی این است که اگر بخواهی تقلب بکنی باید یه دور هم که شده درس ها را کامل خوانده باشی که جواب را درست بنویسی :/

    #یک _عدد_ دانشجوی _خسته !!!

     

     

    +اهنگ بهت قول میدم که از اول مهر رو باهاش گذروندم تا الان :) خیلی خوبه :)

     

  • نظرات [ ۴ ]
    • miss Negar

    عای عم یک خواهر شووور :) {اموجی موذی}

    عنوان کاملا گویای همه چیز هست دیگه :)از اونجایی که کل خاندان پدری (قوم مغول _قضیه داره ها  )همشون اسم هاشون با "ن" شروع میشه یا یه "ن" توش هست .این عروس جانمان هم که نامزد نوید جانمانه و دختر عمومون هم هستش الکی مثلا :) اسمش نسیمه ،هر وقت این جیگر نوید میاد خونمون ،من تو اتاق هم که باشم با داد میگم :«بزن نسیم »و بعد از چند دقیقه میام تو پذیرایی و میگم :چرا نزدی نسیم ؟...نسیم هم میگه :«چیو بزنم ؟» ...قیافه ی پیروزمندانه ای به خودم میگیرم و میگم :«من با تو نبودم عزیزم ...به مامان گفتم بزنه شبکه نسیم خندوانه داره »...طبق معمول سرشو میندازه پایین و یکم به قرمزی میزنه .

    چشمای به خون نشسته مامان که داره برام خط و نشون میکشه رو ندید میگیرم و میگم :«مامان ،این بار به بابا بگو خمیر دندون نسیم بخره »

    مامان با حرص میگه :«واسه چی ؟»...میگم :«همینجوری محض خنده »


    +باز هم راجب این عروس جانمان خواهم نوشت !

    ++خو حقمه پس فردا همش قراره به عمه بچه هاشون که منه بیچاره باشم فوش بدن الان یکم حالشون رو بگیرم ،بی حساب شیم {اموجی خبیث}

    فعلا :دییی

  • نظرات [ ۸ ]
    • miss Negar

    وات دِ فاز ؟؟؟

    _نگار 

    +جانم 

    _دمپایی هات چرا تو کابینته ؟

    +عههه اونجا بود ...چقدر دنبالشون گشتما ...

    _بیا ورشون دار 

    +قربون دستت شوت کن بیاد مامانه گلم 

    (پنج دقیقه بعد)

    _نگاررررر

    +جونم باز چی شده ؟

    _باز که کنترل نیس 

    +امممم نمیدونم کجاس 

    صدای نوید میاد که میگه :لابد یا تو یخچاله یا تو گلدونا 

    +میشه اظهار نظر نکنی تو 

    چند ثانیه بعد بشکنی زده و میگم:صبح که داشتم میرفتم پیاده روی انداختم تو جا کفشی 

    _از دست تو نگاررررر

    (نیم ساعت بعد )

    نیما در میزنه و میگه :بیام تو 

    +بیا بابا در واسه چیته 

    نیما :همه مث تو گاو نیستن 

    +یه بلانسبت بگی بد نیست ...حالا چیکار داری ؟

    نیما :به این نتیجه رسیدم دقیقا مث اون نگاری که تو فیلم همسایه ها بازی میکنه یعنی در درصد خنگی مو نمیزنین 

    +حالا برو استراحت کن کشف بزرگی بوده خسته شدی 

    و عملا شوتش میکنم از اتاق بیرون :)

    خانوادس ما داریم خوبه اینهمه مسخره بازی در میارم بخندن فک کردن من خنگم 

    +اولین پست جهت اعلام حضور :)

  • نظرات [ ۷ ]
    • miss Negar
    در یک کلمه
    «دردسر »
    نویسندگان