اول راجب تیتر بگم بعد برم سراغ شرح خرابکاری هام نوشتم پاستیل تا به کسی بر نخوره (بازم اگه به کسی برخورد شرمنده فقط جنبه طنز داره :)

قرار بود برای آزمایش بریم که اینجانب به قدری خوش خواب تشریف دارم که لنگ ظهر پاشدم و دیگه دیر شده بود 

و قرار شد بمونه برای شنبه یعنی دیروز :ا 

دقیقا جمعه غروب بود که حالم بد شد و راهی بیمارستان شدم ...تا دیروز ساعت 3 هم بستری بودم به علت مشکوک به آپاندیس تا اینکه دکتره اومد معاینه ام کنه و فهمید قبلا آپاندیسمو در آوردن انقدر بهم دارو ی بیهوشی زده بودن خودم نفهمیدم وگرنه بهشون میگفتم .معلوم نیست خانواده عزیزم کجا بودن که به دکتر چیزی نگفتن :/ خب آقامونم که خبر نداشت و خلاصه فهمیدن یه مسمومیت ساده بوده :ا 

امروز صبح هم قرار بود ناشتا بمونم اما یادم رفت صبحونه خوردم و امروز هم پرید 

تا همین یک ساعت پیش ارمیا داشت واسم خط و نشون میکشید ...و تهش ختم شد به این آهنگ و آشتی :)



یه کوچولو قدیمه ولی دوسش داریم :)


فعلا