بعد از یه ذره تاخیر آمدم :)به حول قوه الهی امتحانا تموم شد و معدلمم شد 19 و خورده ایی دوست داشتم بیشتر شه خب اما نشد یعنی خر خونی کردم اما نتیجه اش جالب نبود :/ 

کاش امتحانا تموم نمی شد چون خانواده ی ارمیا رو با همین بهونه پیچونده بودم که در یک حرکت خیلی شیک مامانش اینا دیشب اومدن خونمون و منو گرفتن (الان اصلا نیشم باز نیستاااا :)

خب حالا واضح تر بگم اینکه دیشب بله برونم بود ://// 

نمیدونم الان باید خوشحال باشم یه ناراحت یه حس مبهمه احساس میکنم ازدواج کنم نمیتونم مثله قبل شیطنت کنم اخه ارمیا آدم ارومی نیست اما خیلی ام اهل شیطنت و اینا نیست .البته اینم بگم دیشب یه خورده عصبی بود آخه یه بنده خدایی (اصلا هم من نبودم :) رو کت کرمی رنگش ^__^  ابمیوه ریخت :))))) 


+بدبختانه خودمم خواهر شوهر دار شدم اونم سه تا :/

فقط جهت اعلام حضور اومدم فعلا :)